جدول جو
جدول جو

معنی دلال بزه - جستجوی لغت در جدول جو

دلال بزه
غذاهایی که از چاشنی دلال در آن استفاده شده باشد (دلال یا دلار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ زَ / زِ)
دالبژه. (شعوری). دالبوز. دالبوزه. دالپوز. دالیوز. دالیوزه. (برهان). دالبز. (انجمن آرا). دالبره. (ناظم الاطباء). داپرزه. (جهانگیری). دالوژه. (شعوری). کاسکنه. طیرغله. مرغی است کوچک و جهنده که عرب صعوه گویندش و بعضی گویند نوعی از وطواط است و بعربی وصع خوانند (برهان). وصع. دخل. (از منتهی الارب). ابن تمره. (لغت نامه). وصعه. (زمخشری) ، فراشتروک را نیز گویند. (از برهان). پرستو. پرستوک. (ناظم الاطباء). خطاف. جنسی از فراشتروک. (شرفنامه). صاحب آنندراج آرد: دالبزه و دالبوز و دالبوزه هر سه نام یک مرغ است که باندک تفاوتی در برهان سه جا بیک عبارت مکرر کرده و آن نوعی از وطواط است و پرستوک، و پرستوک اصح است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دالبزه
تصویر دالبزه
پرستو، نوعی از وطواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالبزه
تصویر دالبزه
((زِ))
پرستو، دالبوز
فرهنگ فارسی معین
پاره، چاک خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
گشوده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
غشی و به تصور عوام جن زده، فرد آزاردهنده
فرهنگ گویش مازندرانی
دل زده
فرهنگ گویش مازندرانی